زمین و آسمان مخلوق خدایند، نه انزال و تنزیل او. «تنزیل و انزال» جز با قرآن میسر نبود و نیست و این واقعه در لیله القدر روی داده است: «لیله القدر خیر من الف شهر». جز این چه می توان گفت تا دانسته شود در این شب چه روی داده و آنچه روی داده چه بوده است.
*
کاش می شد بین برخی(نه همه) پزشکان و «جاروبرقی» فرقی گذاشت. چه فضیلتی است که مایه تجارت یک انسان، درد همنوعانش باشد و در انسان جز پولشان به چیزی نظر نداشته باشد؟
*
واقعیت را می توان تغییر داد، اما در ادامه، نه در ابتدا. واقعیت وقتی در ابتدا با تغییر روبرو شود، مقاومت نشان میدهد و میشکند.
*
فرصت هرکسی تا پیش از گذر زمان است، هرچند اشخاص پس از گذر زمان به آن توجه می یابند.
*
جامعه ای که دارای زنانی ضعیف و فاقد توان باشد، نمی تواند مردانی قوی و استوار داشته باشد. راز حقارت مردان هرجامعه را باید در زنان آن جامعه جستجو کرد.
*
واقعیات هر جامعه ای با جامعه دیگر متفاوت است. رنگ هر جامعه ای با واقعیت هایش شکل و سامان می گیرد.
*
خداوند دو خداست: خدای تاریک و خدای روشن. خدای تاریک جز تاریکی نمی دهد و خدای روشن جز روشنایی ساطع نمی کند.
*
خدای شما چگونه خدایی است؟ خدایی است که سالها پیش، از اولین مسجد محل سکونت دریافتش کرده اید، یا خدایی است که برای یافتن و دریافتنش به دور دست ها سفر کرده اید؟
*
بیشترین استفاده ای که امروزه از پول میشود، کسب قدرت و ایجاد قدرت است؛ پول در خدمت قدرت و قدرت در خدمت پول. از همین جا می توان فهمید که ضعیف ها به پول نیاز بیشتری دارند و پولدارها به لحاظ شخصیتی و وجودی ضعیف ترند.
*
سیلاب معنی، در قرآن روی در طغیان دارد. این طغیان را جز کسانی که وارد اقیانوس خروشان قرآن شده اند، درک نمی کنند.
*
اگر خداوند چیزی را از ما بگیرد، جای ملال نیست چون خود داده بود. اگر بنا باشد باز آن را کسی در اختیار ما بگذارد، هم خداست و اگر نباید داشته باشیم، خدا باید به ما صبر بدهد. ما محصور در خداییم و گریزی از خدا نداریم.
*
وحدت وجود همه چیز شدن خدا و خدا شدن همه چیز نیست بلکه تابش نور حق و استیلای نور بر تاریکی است به گونه ای که در ظل نور حق، همه چیز روشن می گردد و چیزی جز «نور» و «منور» دیده نمی شود.
*
تنها کسی می تواند خدا را ببیند که جز نور نبیند و به تاریکی چشم نگشاید و کسی که خدا را ببیند، نور می بیند و نورالانوار.
*
اولیا علامت وجود خدایند. اگر اولیا نباشند، خداوند برای بسیاری از انسان ها به گمشده محض تبدیل می شود.
*
کسی خارج از مقتضای جامعه کاری نمی کند. در بین انسانهای معمولی، کسی را نمی توان یافت که بتواند از اقتضایات جامعه خارج شود.
*
هر انسانی پیمانه ای است که بهره ای از زمان و زندگی دارد. آنگاه که پیمانه پر شد، از زندگی لبریز
میشویم و می ریزیم، چونان ریختن برگ از درخت.
*
قوانین زندگی غیر از قوانین مرگ است. برای کسانی که کتاب مرگ را ورق به ورق خوانده اند، قوانین زندگی بازیچه ای بیش نیست.
*
سوره «طه» نیز همچون دیگر سوره ها شرح و بسط «آیت الکرسی» است. خدایی که در «آیت الکرسی» در مقام بیان خود است، همان است که در دیگر آیات هم هست اما در جاهایی مثل سوره «طه» می فرماید: او خدایی است که اسما حسنی دارد در «آیت الکرسی»، خود اسما حسنی را میآورد که «الحی القیوم» است و در اسم اعظم بودنش تردید نیست.
*
حقیقت از خورشید هم نورانی تر است. آنگاه که خورشید حقیقت بتابد، چیزی در برابرش نمی ماند.
*
آشوب جهان از انسان است، هرچند انسانها مدعی اند آشوب آنها از جهان است.
*
هیچ انسانی را نمی توان زیر ذره بین برد. اگر در چند و چون احوال انسانها زیاد تعمق کنیم، عرق شرم بر صورتمان خواهد نشست.
*
در عالم، هیچ وجودی به اندازه خداوند قطعی و یقینی نیست. با این حال هیچ چیزی، به اندازه خداوند هم مورد شک و تردید قرار نگرفته است.